داستان مردی که در نقشه رابطه نامشروع با زن متاهل به قتل رسید!
سارا از زندگي پرفراز و نشيبش براي ما توضيح ميدهد و از قتل مردي حرف ميزند كه به بهانه برقراری ارتباط نا مشروع قصد اخاذي از او را داشته است.
تحمل زندان براي هركسي سخت است چطور توانستي اين سالها را تحمل كني؟
واقعا سخت است. من چهار سال است كه زنداني هستم و خيلي به من سخت گذشت. كاش ميتوانستم كاري كنم كه اين دوران تمام شود و دوباره به زندگي برگردم. اينبار ديگر اين اشتباهات را تكرار نميكنم.
چرا دست به قتل زدي؟
من اين كار را نكردم شوهرم آدم كشت اما او مرا گول زد و حالا من به جاي او زير تيغ هستم. او به من دروغ گفت، مرد خيانتكاري است و هرگز نميبخشمش.
بيشتر توضيح بده منظورت از اينكه شوهرت آدم كشت، چيست؟
وقتي ما به خانه آمديم و شوهرم با مقتول درگير شد، مرد جوان اعتراض كرد و با فريادهايش داشت همسايهها را خبر ميكرد كه شوهرم به سمتش شليك كرد و او را به قتل رساند.
چرا شوهرت اين كار را كرد؟
نميدانم شايد به اين خاطر كه ترسيده بود.
چرا تو گردن گرفتي؟
شوهرم گولم زد او به من گفت كه اگر من و تو هر دو به قتل اعتراف كنيم، پليس نميفهمد قاتل كيست و هردو آزاد ميشويم اما به من دروغ گفت،چون وقتي من به قتل اعتراف كردم او قتل را انكار كرد وهمه چيز به گردن من افتاد.
آنطور كه متوجه شدم مقتول مردي غريبه بود. چرا او را زدي؟
ميخواستم از او پول بگيرم مقاومت كرد من هم او را زدم. من با مردان غريبه زيادي به خانه ميآمدم. من و شوهرم نقشه كشيده بوديم كه از اين راه پول دربياوريم.
بيشتر توضيح بده با مقتول چطور آشنا شدي؟
او را به خانه آوردم تا با هم رابطه داشته باشيم، بعد با شوهرم خواستيم پولهايش را بگيريم كه او فرياد زد و شوهرم هم به سمتش شليك كرد.
با مقتول چطور آشنا شدي؟
من كنار جاده ايستاده بودم كه مرد جوان آمد و ما باهم قرار گذاشتيم كه رابطه داشته باشيم و من در قبالش پول بگيرم اما وقتي خانه آمد، نتوانستيم از او پول بگيريم و به نقشه ما پيبرد و درگير شديم.
چرا ميخواستي با مقتول رابطه برقرار كني؟ شوهرت ناراحت نميشد؟
من با هيچمردي رابطه برقرار نميكردم. من وشوهرم باهم نقشه كشيده بوديم كه از اين راه از مردان اخاذي كنيم. شوهرم به من گفت كه اين كار را بكنم، من سر راه مردان قرار ميگرفتم و آنها را اغفال ميكردم و به خانه ميكشاندم بعد شوهرم را خبر ميكردم. شوهرم هم به خانه ميآمد و داد و فرياد ميكرد و ميگفت كه چرا به خانه من آمدي، مردان بيچاره هم از ترس هرچه پول داشتند ميدادند تا شوهرم پليس را خبر نكند. بعد ميرفتند اما در مورد آخري اين اتفاق نيفتاد و مرد داد و فرياد كرد و شوهرم از ترس اينكه مبادا همسايهها متوجه شوند او را با شليك گلوله كشت.
براي چه سلاح داشتيد؟
شوهرم گاهي هم قربانيان را تهديد ميكرد و آنها از ترس جانشان به ما پول ميدادند.
چرا از مردان اخاذي ميكردي؟
شوهرم مجبورم ميكرد. من هم چارهاي جز قبول آن نداشتم.
چرا از شوهرت جدا نميشدي؟
تنها بودم كسي نبود كه از من حمايت كند. شوهرم تنها كسي بود كه در زندگي داشتم.
خانواده نداري؟
بله دارم هم پدر دارم و هم مادر، خواهر و برادرهم دارم. اما آنها مرا طرد كردهاند و به سراغم نميآيند اگر چاره داشتم كه اين كار را نميكردم.
چرا خانوادهات تو را دوست نداشتند؟
من و شوهرم با هم دوست بوديم و با هم فرار كرديم، به همين خاطر پدرم ما را طرد كرد و گفت كه ديگر حاضر نيست مرا قبول كند من هم كسي را بجز شوهرم نداشتم.
چرا پدرت با ازدواج شما مخالف بود؟
شوهرم معتاد و بيكار بود و پولي نداشت. پدرم ميگفت كه شما نميتوانيد زندگي خوبي داشته باشيد، اما من چون عاشقش بودم به حرف پدرم گوش ندادم و با پسر مورد علاقهام ازدواج كردم.
بعد از اينكه با پسر مورد علاقهات فرار كردي، كجا رفتيد؟
او خانهاي اجارهاي داشت با هم زندگي ميكرديم و زندگي خوبي هم داشتيم تا اينكه بيپولي آنقدر به ما فشار آورد كه شوهرم مرا وادار كرد خودم را زني هرزه نشان دهم و مردان را به خانه بكشم تا از آنها دزدي كنيم.
چرا شوهرت اين كار را ميكرد و سر كار نميرفت؟
معتاد بود درآمدي هم نداشت. پول بسيار كمي كه به دست ميآورد، خرج مواد ميكرد. حتي پول براي خريد نان نداشتيم بيپولي آنقدر به من فشار آورده بود كه وقتي شوهرم به من گفت كاري كنم كه بتواند از مردهاي پولدار اخاذي كند، قبول كردم.
چطور اين مردها را شناسايي ميكردي؟
كنار خيابان ميايستادم و خودم را سر راه مرداني كه ماشينهاي مدلبالا داشتند، قرار ميدادم. بعضي از آنها ميايستادند بعضي هم ميرفتند.
چندبار اين كار را كرديد؟
فكر ميكنمپنج ياشش مرد را به خانه كشاندم و از آنها سرقت كرديم.
چند سوال ديگر در مورد قتل دارم. در ابتدا گفتهاي كه مقتول را تو كشتي و تيرها را شليك كردي اما بعد منكر شدي و گفتي كه اين كار را نكردي اگر تو ضارب نبودي پس چطور جزئيات را بيان كردي؟
چون زمان قتل آنجا بودم و ديدم كه شوهرم چه كرد به همين خاطر هم جزئيات را ميدانستم.
جسد را چه كرديد؟
بعد از قتل، شوهرم جسد را داخل يك ملحفه پيچيد و با هم آن را به كنار جاده برديم و در آنجا رها كرديم. چون هيچ آشنايياي با مقتول نداشتيم، اطمينان داشتيم كه بازداشت نميشويم.
چطور بازداشت شدي؟
اتفاقي بازداشتم كردند و بعد فهميدند كه قاتل مرد راننده هم ما بوديم. البته تقصير خودش بود ميگفت چك پولهايم را بدهيد اما ما مقاومت كرديم وبعد هم شوهرم به او شليك كرد.
چه زماني تصميم گرفتي آنچه را كه معتقدي واقعيت است بگويي؟
در آخرين دفاعياتم بود كه متوجه شدم شوهرم گفته قتل كار او نيست و حرفهاي مرا تاييد كرده است، من هم تصميم گرفتم واقعيت را بگويم اما ظاهرا خيلي دير بود.
دادگاه ادعاي تو را قبول نكرد و شوهرت هم در دادگاه گفت كه تو به خاطر ترس از مرگ چنين ادعايي را مطرح ميكني؟
نه اينطور نيست. من اول واقعيت را نگفتم و در آخرين دفاع گفتم به همين خاطر هم قضات حرفهايم را باور نميكنند آنها ميگويند كه مدارك عليه من زياد است و همه چيز نشان ميدهد كه قاتل من هستم.
شوهرت به ديدنت ميآيد؟
بله گاهي ميآيد و گاهي هم تلفني صحبت ميكنيم.
هنوز هم با او ارتباط داري؟
من واقعا شوهرم را دوست دارم و به خاطر علاقهاي كه به او داشتم، چنين سرنوشتي را قبول كردم. او گاهي ميآيد و به من سر ميزند. برايم پول و وسايلي را كه لازم دارم، ميآورد ميگويد برايم رضايت ميگيرد.
يعني بعد از اينكه عليه او اعتراف كردي، هم آمد؟
چندباري آمد البته ديگر خيلي كم ميآيد. كار داشته باشد ميآيد. او خودش ميداند كه من قاتل نيستم.
خانواده خودت چطور. آنها به ديدنت ميآيند؟
بعضي وقتها ميآيند البته گفتهاند كه ميخواهند به من كمك كنند و رضايت بگيرند.
فكر ميكني موفق شوي؟
نميدانم خيلي اميدوار نيستم چون اوليايدم بر قصاص اصرار دارند. آنها پولدار هستند و با پول هم نميشود راضيشان كرد. البته خانوادهام هم پولي ندارند كه به آنها بدهند.
حرفي هم با اولياي دم داري؟
از آنها درخواست بخشش دارم. من آدم بدبختي هستم و از سر بدبختي هم مرتكب اين عمل شدم. اگر راه برگشت به خانه پدرم را داشتم، اينكار را نميكردم و اگر ميدانستم شوهرم مرد زندگي نيست، او را ول ميكردم و به خانه پدرم ميرفتم. خيلي متاسفم. به روح فرزندشان قسمشان ميدهم مرا ببخشند اين قتل كار من نبود.
در زندان چه ميكني؟
زندان شده خانه من. اين ديوارها و درهاي آهني شده جزئي از زندگي من. همبنديهايم ميآيند و ميروند اما من هنوز اينجا هستم و قرار هم نيست كه بروم. خيلي به من سخت ميگذرد. اميدوارم اين كابوس يكجوري تمام شود.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
چهارشنبه 22,ژانویه,2025